نوشته اصلی توسط
saman30
سلام دوستان. خواهش می کنم کمکم کنید. پسری هستم 30 ساله با انبوهی از مشکلات در زندگی. لطفا در مورد ارتباطم با این دختر خانم کمکم کنید نیاز به کمک فوری دارم. با این که 30 سالمه تا حالا با دخترا ارتباط زیادی نداشتم. چون در یک خانواده خشک و مذهبی بزرگ شدم و تنها فرزند خانوادم. به همین خاطر همیشه محدودیت زیادی روی من بوده. ولی خوشبختانه با اینکه تو دانشگاه دخترای زیادی اطرافم بودن تا الان عقده ای نشدم و عقده دختر بازی نداشتم. این اولین دختری هست که تا این حد باهش ارتباط داشتم. الان متوجه بعضی رفتاراش نمی شم. لطفا کمکم کنید. حالا همه داستان رو تعریف می کنم.
ایشون رو خیلی اتفاقی سال آخر دانشگاه دیدم. اومده بود سر کلاس ترم بالایی ها و بعد کلاس ازم جزوه می خواست. تعجب کردم چرا سراغ من اومد. چون من آدم کم حرفی هستم و خیلی ها اصلا متوجه حضورم در کلاس نمی شن. ظاهر ساده ای هم دارم. یعنی خوش قیافه نیستم. خلاصه جزومو گرفت و خیلی هم خوشش اومد. گفت خیلی کامله. از من شمارمو گرفت و خواست که بقیه جزوه هامو قرض بگیره. به همین بهونه در ارتباط بودیم. بعضی وقتا هم وقتی جزوه هامو پس می داد برام هدیه می آورد.
وقتی فارغ التحصیل شدم و برای فوق لیسانس رفتم یک دانشگاه دیگه، بهم گفت دیگه اینجا نمیای؟ گفتم چرا اگه کاری دارین در خدمتم. خلاصه چندبار دیگه به بهانه جزوه هم دیگرو دیدیم. البته رابطه آنچنانی نبود در همون حد جزوه گرفتن. بالاخره اونم فارغ التحصیل شد. ولی همیشه مناسبت ها به من پیامک می داد. یک بار پیامک داد که دارم برای مهاجرت اقدام می کنم. شما نمی خوای اقدام کنی؟ گفتم الان سربازی هستم. وقت ندارم. گفت خودم همه کارها رو برات انجام می دم. ولی قبول نکردم. از اون به بعد دیگه با من تماسی نگرفت.
بعد از سربازی احساس کردم دلم براش تنگ شده. گفتم بذار عید رو بهش تبریک بگم. بعدش دوباره ارتیاط های مجازی برقرار شد. دوباره مسیله مهاجرت رو پیش کشید. من از مشکلاتم گفتم و گفتم که نمی تونم مهاجرت کنم. ولی ازم خواست هر مشکلی داشتم بهش بگم. گفت بذار منم شریک غمت بشم. گفت شما تو درسا خیلی به من کمک کردین. به شما افتخار می کنم....
وقتی دید کار درست و حسابی ندارم گفت برم شرکتشون در خواست کار بدم. ولی نرفتم. چون وقتی گفت "بهت افتخار می کنم" به فکر فرو رفتم... نمی دونستم این حرفا بین دختر پسرا عادی هست یا نه. یا وقتی این حرفا رو می زنن ممکنه علاقه ای در بین باشه. آخه تا حالا با دختری رابطه نداشتم....
وقتی گفتم همکارش نمیشم طوری جواب داد که احساس کردم ناراحت شده. خواستم از دلش در بیارم. گفت بعد یه مدت بیا دوباره درخواست بده. کم کم داشتم قانع میشدم برم که تماس گرفت و گفت کارم خیلی زیاده. به همش نمی رسم. چند نمونه از کاراش رو برام فرستاد. تصمیم گرفتم کمکش کنم...بعضی جاها راهنماییش کردم و بعضی برنامه ها رو براش نوشتم... اونم خیلی خوشحال شد و دوباره گفت خوسحالم که با شما آشنا شدم...
بعد از یه مدت با من تماس گرفت که می خواد یه کار جدید رو کنار کار اصلی شروع کنه. از من در خواست همکاری کرد. گفتم این کار مناسب شما نیست. بهتره در محل کار فعلی سعی کنید با بقیه بخش ها همکار بشید و چیزی یاد بگیرید. اونم قبول کرد و چند تا نمونه کار جدید فرستاد. متاسفانه رییس شرکت ماجرا رو فهمید و عذرش رو خواست. خلاصه یه روز گفت دادم استعفا می دم.
وقتی ماجرا رو تعریف کرد خیلی نارحت بود. من هم که فکر می کردم تو این ماجرا مقصرم ازش خواستم حضوری ببینمش تا ازش معذرت خواهی کنم. اونم قبول کرد.
حالا نمی دونم کجا قرار بگداریم. کافی شاپ، پارک یا دانشگاه،یا خیابون. راستش با توجه به حرفایی که در این چند سال بین ما رد و بدل شد نمیدونم ایشون الان چه فکری میکنه. دخترها میشه راهنماییم کنین؟ آخه وقتی همش میگه بهت افتخار میکنم منظورش چیه؟ اگه تو کافی شاپ قرار بذاریم ممکنه فکر کنه دارم درخواست دوستی می کنم؟
راستی عیبی نداره براش هدیه ببرم؟ چون چند بار برام هدیه آورده. البته هدیه که نه...در حد سوغاتی و این جور چیزا...البته خودش بهم تاکید کرد اصلا براش چیزی نبرم...
راستش این قرار ملاقات صرفا برای قدردانی و عذرخواهی بابت اتفاقاتی هست که من هم مسببش بودم. نه قرار دوستی و این جور چیزا. ولی فکر می کنم اگه به صرف چیزی دعوتش نکنم یا هدیه نبرم کم لطفی باشه. حالا سوال اصلی اینه که:
کجا قرار بذاریم؟ هدیه ببرم یا نه؟
و این رابطه صرفا یه رابطه کاری میمونه یا ممکنه این دختر خانم برداشت دیگه ای کنه؟
راستش تو زندگی شخصی کلی مشکل دارم. بعضی وقتا دلم میگره و ناخواسته می خوام با یکی حرف بزنم. یکی که مسخرم نکنه. این جور وقتا می خوام به یه بهونه ای سر صحبت رو با ایشون باز کنم. به همین خاطرم تو پروژه های کاری کمکش کردم.
متتشکرم از وقتی که صرف مطالعه این مطالب کردید